آدرینآدرین، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

دومین هدیه آسمانی

واکسن چهار ماهگی

1393/7/26 23:40
نویسنده : مریم طالبی
195 بازدید
اشتراک گذاری

آدرین نفس مامان

دوباره استرس دومین واکسنت اومد سراغم.با تجربه ای که سر آبجی عسل جون داشتم یکم دلهرم کمتر شده بود ولی بازم دل دین واکسن زدن شما رو نداشتم و مثل همیشه بابا جون شد سپر بلا.صبح روز 23 مهر ماه که شما جیگر طلای من چهار ماهه میشدی باید واکسن چهار ماهگیتو میزدی.بابامهرداد جون رفت سرکار و قرار شد زود بیاد تا بریم برای واکسن شما.بابا جون ساعت 9 اومد و هر چهار تایی راه افتادیم به سمت خانه بهداشت دهکده المپیک.وقتی رسیدیم اونجا یکم وضعیت شلوغ پلوغ و آشفته بود.یه سری پسر جوون واسه واکسنای سربازیشون اومده بودند و بین اونها واکسن نوزادا رو هم میزدند.خلاصه شما گل پسرم بغل بابایی بودی و آبجی عسل مهربونم نگران کنار در منتظر بود تا واکسن داداش جونش تموم بشه.وقتی نوبت شما شد بابا جون رو تخت خوابوندت و با صدای جیغت منم اشکام سرازیر شد.الهی مامن فدات بشه با اون گریه هات.من بمیرم برات که اشکاتو نبینم.توی همین وان افضا بودیم که یهو یکی از اون کارآموزای مرکز بهداشت که اومده بود واکسن زدن یاد بگیره پرید دست تو رو گرفت و گفت بیا حالا نوبت توئه.یعنیاااااااااااااااا میخواستم بزنم تو گوشش مرتیکه بیشعور.توی اون شرایط که من استرس تو رو داشتم .گریه آبجی جونم در آورد مردک عوضی.بمیرم آبجی جونم ترسیده بود.من بهش گفتم مامان جون هیچ وقت هیچ وقت حرف هیچ کس رو بجز مامان و بابا قبول نکن.من به شما گفتم واکسن نداری پس نداری.دیگه هیچ وقت به خاطر حرف یه آدم مسخره گریه نکن.دوست دارم آدرین جان تو هم مثل آبجی عسل بدونی وقتی مامان یا بابا قولی بهت میدن و بهت اطمینان میدن که کنارتن و برات قرار نیست اتفاقی بیفته باور کنی باشه گلم.عاشقتم جوجو کوچولوی من

نفسکم من به شما قبل از واکسن استامینوفن دادم ولی دقیقن دو شب تب کردی و بابا باجون پاشویت میکردیم تا خدایی نکرده تشنج نکنی.الهی شکر اون دو شب سخت گذشت و شما بهتر و بهتر شدی.

عاشق هر دو تا تونم جوجو کوچولوهای من.الهی هرگز بیمار نشین و همیشه سلامت و شاد باشید.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)