آدرینآدرین، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

دومین هدیه آسمانی

سه ماه و نیمگی گل پسرم

نفس مامان پسر قشنگم از وقتی که اومدی تو دنیای کوچیک من و بابات و آبجی عسل روز به روز بیشتر از قبل خودتو تو دل ما جا میکنی و هر روز بیشتر از گذشته دوست دارم.نفسک من .خدا رو هزار بار شاکرم که شما دو تا فرشته ناز و زیبا رو به من هدیه کرد.خدا یا عاشقتم به خاطر همه خوبیها و به خاطر همه مهربونیهات.خدا جون ازت میخوام فرشته های کوچولوم همیشه سالم و سلامت باشند و غبار غم هیچ وقت  هیچ وقت روی صورت کوچولوشون نشینه. الهی آمین اینم عکسای سه ماه و نیمگی گل پسرم یعنی مامان عاشق اون لم دادناتم.بترکه چشم حسود و بخیلت ایشاا... الهی من قربون اون خنده های قشنگت بشم.نفسک من این جغجغه باب اسفنجی که دست نف...
12 مهر 1393

دومین سفر گل پسرم به شمال

آدرین گلم از بس که شما ماهی و مهربونی و میزاری مامان جون هر چند وقت یک بار نفس بکشه و بره سفر.بازم ما راهی سفر شدیم.این بار باز هم به مقصد شمال و سفر یکروزه.اینام عکسای گل پسر من در سه ماهگیش و در شمال   الهی من قربون اون دستای مشت کردت بشم فدات شم که آفتاب چشاتو زده گل پسرم اینم مامان مریم  و عسلی و آدرین خان من و گل پسرم بابا جون مهرداد و آدرین خان بابا جون آبجی عسل خوشگل و آدرین خان اینم مامان مریم و آبجی عسل خوشگل و آدرین خان عاشقتم جوجوهای خوشگلم.الهی صد سال زنده باشین.الهی سایه باباجون مهرداد همیشه بالای سرتون باشه.و الهی هیچ وقت غم نبینین.دوستون ...
12 مهر 1393

واکسن دو ماهگی

به همین زودی گذشت.دو ماه از تولد نفسک من .امروز 23 مرداد ماه سال 1393 پسرک من دو ماهه شد.و باید مثل همه دو ماهه ها میرفت و واکسن میزد.امروز صبح همه مون سحر خیز شده بودیم و زود پاشدیم از خواب.بابا جون گفت برم سر کار و برگردم ولی وقتی دید همه بیداریم تصمیم گرفتیم صبحونه بخوریم و راهی بشیم.خلاصه لباسمون پوشیدیم و راه افتادیم به سمت خانه بهداشت غرب که در دهکده المپیک بود و کلیم خلوت بود.برعکس اون خانه بهداشت صادقیه که 6 ساعت باید معطل میشدیم اینجا خیلی سریع قد و وزن شما رو گرفت و رفتی واسه تزریق واکسن.خدا رو شکر قد و وزنت روی منحنی بود و مشکلی نداشت.الهی بمیرم که داشتبی میخندیدی با با باجون که واکسن اولو به پات زد.یکم تازه آروم شدی که دومیشم زد ...
23 مرداد 1393

ختنه آدرین کوچولو-اولین سفر

پسر قشنگم آدرین عزیزم یکی از بزرگترین دغدغه های ذهنی من و بابایی ختنه کردن یا نکردن شما بود .راستشو بخوای از اونجایی که شما از نظر اسلام مسلمون محسوب میشی و ختنه هم جز آداب مسلمونی هست و تقریبا" تمام بچه های ایرانی اینکارو انجام میدن ما هم مجاب شدیم که بریم و اینکارو برات انجام بدیم.روز قبل از دکتر رفتن کلی راجع به این قضیه تحقیق کردم و کلی مقاله خوندم تا ببینم فی الواقع آیا اینکار برای شما مفید هست یا نه.من نکات مثبتی که در مورد اینکار پیدا کردم خیلی بیشتر از منفی هاش بود.مضافا" اینکه اینکار توی کشورهای آمریکا و کانادا هم مرسوم هست ولی در اروپا خیر.خلاصه پسر قشنگم میخواممن خیلی نگران این قضیه هستم که چندین سال دیگه هم آیا وضعیت...
23 مرداد 1393

فرشته کوچولوی من تولدت مبارک

ادرین نفسکم بالاخره اومد اون روز قشنگ و مبارک که توفرشته ناز وکوچولوقدم به سرزمین زمینیها گذاشتی و با صدای گریه هات نشون دادی که هستی و میخوای همیشه وهمیشه توی قلب من و بابایی بمونی پسر خوشگلم ازاینجای داستان برات بگم که که روز 23خردادسال1393 ازصبح مامان یکم درد داشت.ولی چون احساس میکردم ممکنه برای سرماخوردگی باشه زیاد جدی نگرفتم.مامانی هم خونمون بود و خدا روشکر ازبابت عسل که همیشه نگران بودم نگرانی نداشتم.طرفای غروب دیدم که دیگه باید یکم درداموجدی بگیرم وپاشم برم بیمارستان. با خاطره بدی هم که سرعسلی داشتم به خاطرتحمل اونهمه درد ودیگه نمیخواستم برام تکرار بشه پا شدیم شال وکلاه کردیم که بابابایی بریم بیمارستان و به خیال خودم که آبجی...
11 تير 1393

تغییر تاریخ زایمان (26 خرداد ماه به جای 25 خرداد)

پسر گلم.آدرین قشنگم دیروز شنبه آخرین ویزیت دکتر م بود در بیمارستان بهمن.برای چکاب نهایی قبل از زایمانم.با وجودی که دکتر ماموریان اصفهانی رو خیلی خیلی دوسشون دارم و کلیم در موردشون تحقیق کرده بودم و میدونستم که ایشون در بیمارستان بهمن زیر میزی نمیگیرن ولی در یک حرکت عجیب و غریب ایشون همون داستان مسخره که برای همه اینروزا تکرتر میشه که بیمه چون پولشونو دیر میده بهشون اجازه دادند از 500 هزار تومان تا 2 میلیون تومان جداگونه بگیرن .حالا کی بهشون اجازه داده نمیدونم.مرتبم میگفتند شرعا" و عرفا" شما باید راضی باشی تا این پولو به من بدی. راستش من هر چی دو دو تا چهار تا میکنم دلیلی برای اینکار نمیبینم.چون ایشون این حرفو میتونستند از روز او...
18 خرداد 1393

وقت زایمان

آدرین خوشگل من   دیگه شمارش معکوس برای یه فرود زمینی قشنگ داره شروع میشه و من انشاا... تا چند وقت دیگه فرشته کوچولومو تو بغل میگیرم.دکتر محبوبه ماموریان اصفهانی که من عاشقشم و خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم که ایشونو سر راه من قرار داد دوباره برام سونوی کامل نوشتند که در تاریخ 29 اردیبهشت بود و شما بر اساس اون سونو 35 هفته و سه روزه بودی.و سر شما هم رو به پایین چرخیده بود .دکتر جون به من گفته بودند که همه اینا رو براشون اس ام اس کنم که اگر ضروری بود دوباره برم پیششون.منم همین کارو کردم که به من گفتند شنبه حتمن برم.من ساعت هفت روز شنبه 3 خرداد ازشون وقت گرفتم.بابایی قرار بود از شرکت بیاد خونه دنبالم و عسلی هم که پیش مامانی میموند.بابا...
5 خرداد 1393

فقط یکماه دیگه تا فرود دومین فرشته آسمونی من مونده

آدرین قشنگ مامان.نفسک من       فقط یک ماه دیگه مونده تا من صورت ماهتو ببینم. حالا که داری میای توی قلب منو و بابایی و آبجی عسل این شعر قشنگو پیشکش قدمای کوچولوت میکنم نازنینم.سفر زمینیت به سلامت باشه فرشته کوچولوی من.   سلام به تو گل پسر شیرینی مثل عسل سلام به تو نازنین رو زانوی من بشین   سلام عزیز ترینم تودنیا بهترینم سلام به روی ماهت تو قلب مامان جایت موهات به نرمی پر ماهارو  رو از یاد نبر چشات مثل اسمون قدر بابا  رو بدون قدوبالای زیبا صورت داری مثل ماه کاشکی زبون وا کنی بابا و مامان  کنی اخ قربون اون صدا...
1 خرداد 1393

سونوی سه بعدی

امروز 29 بهمن سال 1392 .امروز رفتم غربالگری بیمارستان پاستور نو دکتر شاکری.ناگفته نماند که غربالگری اولمم در آزمایشگاه نیلوی ولیعصر انجام دادم که خدارو شکر همه چیز عالی بود.اینبار رفتم برای تعیین جنسیت و سلامت جنین.البته مطمئن بودم از هردوش.و میدونستم که شما گل پسر من و بابایی.و به قول معروف دیگه جنسمون جور شده ایشاا....اینبار دکتر شاکری به من گفت که با اطمینان شما پسر هستی       و زمان دنیا اومدنتم تقریبا" 5 تیر هست.البته برای زایمان طبیعی که خانم دکتر اصفهانی گفتن برای سزارین میشه 38 هفته و 6 روز که تقریبن میشه 26 خرداد.ساعت 5 بعد از ظهر بابایی از شرکت اومد دنبال منو عسلی و حاضر شدیم رفتیم بیمارستان.اول...
31 ارديبهشت 1393